دلم از تو گرفته
با اینکه خیلی دوستت دارم اما ، دلم از تو گرفته
ببین چشمانم را که قطره های اشک بر روی آن نشسته
نه آرامم میکنی نه با قلبم مدارا میکنی
نه میگویی دوستم داری ، نه فکری به حال قلبم میکنی
اینگونه میشود که در لحظه های دلتنگی ام با غمها سر میکنم
نه با صدای مهربان تو
این حسرت است که در دلم نشسته از سوی تو
هر چه خودم را به بی خیالی میزنم نمیشود ، نمیتوان از تو گذشت
نمیتوان به هوای نبودنت در ساحل بی قراریها نشست
تنها میشود بی تو ، بی نفس دفتر زندگی را برای همیشه بست
با اینکه خیلی دلم از تو گرفته ، بغض گلویم را گرفته
اما نمیدانی ، تو نمیدانی که چه عشقی در دلم نهفته